امير علي و امير حسينامير علي و امير حسين، تا این لحظه: 13 سال و 7 ماه و 4 روز سن داره
حسنا خانمحسنا خانم، تا این لحظه: 10 سال و 27 روز سن داره

نامه هايي براي ماندگاري

كودتاي بزرگ

به علت گراني و كمبود پوشك و راهنمايي همكاران و مراجعه به سايتهاي مختلف تصميم گرفتم از پوشك بگيرمتون. از امير حسين شروع كردم. شروع خوبي بود و خيلي خوب جواب مي ده. امير علي هر وقت امير حسين رو مي برم دستشويي ميگه منم جيش دارم و شلوارش رو درمياره و پوشكش رو باز مي كنه خودش رو مي ندازه توي دستشويي. اميدوارم موفق بشم.
29 مهر 1391

نديدونم

عزيزان دلم خيلي شيرين زبان شده ايد. دائم حرف مي زنيد عاشق قصه هاي حسني هستيد و از صبح تا شب از پاي تلويزيون تكان نمي خوريد. با مادر خانومي كه بازي مي كنيد قصد داريد او را تا سر حد مرگ شكنجه دهيد. مادر خانمي سوال مي پرسه و شما جوب مي دهيد مادر خانمي: عشق و قلب مامان كيه؟ امير علي: نديدونم (نمي دونم) امير حسين: اودمم (خودمم) مادر خانمي: لباسهاتون رو كي خريده؟ امير علي : خان دايي ززا (خان دايي رضا) امير حسين: اودم (خودم) اعتماد به نفس امير حسين خيلي بالاست همه چيزها رو به خودش ربط مي ده.
25 مهر 1391

بسم الله الرحمن الرحيم

امروز ظهر كه اومدم خونه دو تاييتون خوابيده بود. منم قصد داشتم با خاله ها برم خونه زن عمو شهين واسه عرض تسليت آخه داداش زن عموشهين كه دايي زن دايي تيام هم ميشه مرده بود. داشتم ناهار رو آماده مي كردم كه امير علي با گريه از خواب بيدار شد بعدش هم امير حسين بيدار شد و شروع كرديد به بازي كردن. بابا كه سر كار رفت ما هم از خونه بيرون رفتيم. امير حسين جلو نشسته بود و امير علي عقب.  امير علي: داداش برو كنار صندلي من بشينم. امير حسين: نه خودمه امير علي: مامان عصباني ميشه دعوا مي كونه. آقا پليس بيا، نون خشكي بيا امير حسين مامان اذيت كرده داداشي بده. امير حسين: مامان بده امير علي: مامان خوبه داداشي و اين مكالمات ادامه داشت. شب توي خونه...
16 مهر 1391

تولد 2 سالگي

امروز كه مي خواستم عكسهاي تولدتون رو بزارم باز هم عصبي شدم. مادرخانومي قربونت بره بخدا تقصير من نبود. آقاي قناد اشتباه كرده بود و بجاي عدد2 عدد 18 رو روي كيكتون نوشته بود. تازه اسم امير حسين هم يادش رفته بود. ديگه كاري نمي شد كرد. ...
15 مهر 1391

مامان كجايي؟

دوتاييتون سرماي خيلي سختي خورديد. آب از دهن و چشم و دماغتون سرازير شده. بهتون گفتم دماغتون رو بايد با دستمال پاك كنيد. امير حسين الكي مياد و ميگه (مامان مماغ). امير حسين عزيزم وقتي سوزنت گير مي كنه دائم مي گي مامان كجايي؟ بابا كجايي؟ آقاجون رو خيلي اذيت مي كنيد. امير علي هم كه دائم بهونه مامان سيما رو مي گيره. ميگه ماسيسا كجايي؟
11 مهر 1391

تولد دو سالگي

تولد دوسالگيتونه. از يك هفته پيش با پاره كردن پستونك دهني در ترك هستيد. هر وقت هم بهونه اش رو مي گيريد مامان مي گه پيشي اون رو پاره كرده. خيلي راحت ترك كرديد اصلا انتظارش رو نداشتم. مامان خيلي خوشحاله. با اينكه قصد ندارم براتون تولد بگيرم ولي ديروز با بابا رفتيم و براتون سفارش كيك دادم. ساعت 6 رفتيم آتليه و حسابي حالمون رو گرفتيد تا چشمتون به ماشين و موتور خورد دوباره ديوونه شديد. امير حسين كه خيلي نق مي زنه انگار قرار مريض بشه. وقتي رفتم كيك رو از قنادي بيارم حسابي حالم گرفته شد. گريه ام گرفته بود. آخه روي كيك به جاي عدد 2 عدد 18 رو نوشته بودن تازه اسم امير حسين هم يادشون رفته بود. يه دعواي حسابي با قنادي و دست از پا دراز تر اومديم خونه. او...
8 مهر 1391

شروع دوباره

از امروز تصميم دارم براتون روزانه يادداشت بزارم. البته اگر فرصتي باشه و اينترنت هم در دسترس باشه. روند كلي رشدتون به صورت زير است. 1- امير علي: از يك سال و هشت ماهگي ديگه كامل حرف مي زني و جمله مي گي. لري و فارسي و رو با هم صحبت مي كني. خيلي شيرين زبوني مي كني. ولي همچنان مامان رو اذيت مي كني و بهونه گيري مي كني. يك كلمه زشت رو ياد گرفتي و در موقع عصبانيت اون رو تكرار مي كني. (تف د ريت) 2- امير حسين: همچنان معتاد به پستونك دهني هستي و يك لحظه از خودت جداش نمي كني. كلمه كلمه حرف مي زني و در موقع عصباني شدن داداش رو گاز مي گيري.
8 مهر 1391
1